مقدمه
ایران با داشتن 50درصد جمعیت خشمگین، عصبانیترین مردم دنیا را دارد.
تبریک میگویم. عصبانیترین مردم جهان شدیم. بالاخره یک جایی هم باید اول باشیم… اما چرا؟ مردم به شکل نگران کننده ای عصبانیاند. و آستانه تحریک مردم بسیار پایین آمده. یک نگاه چپ، بدون راهنما پیچیدن یا حتی انتقادی کوچک، میتواند آنها را دیوانه کند. رگ گردنشان باد می کند و در کسری از ثانیه تمام خاندان و نوادگان و حتی ندیدههایت را هم مورد عنایت قرار میدهند. و اگر هم بخواهی جواب بدهی همیشه چاقویی، قفل فرمانی، کلنگی یا کلاشینکفی از جیبشان در میآورند و قبل از اینکه بفهمی چی شده میبینی که غرق خون کف خیابان افتادهای. واقعا چرا این اتفاق رخ میدهد؟
خشم یا احساسات سرکوب شده
بیشترین دلیل خشمگین شدن ما احساسات تحریف شده و سرکوب شده است. مشکلات اقتصادی، بیکاری، اضطراب و شلوغی، آرامش را از ما می گیرد. وقتی به خواسته خود نمیرسیم، خواسته به عقده تبدیل می شود و عقده به خشم. راحتترین و سادهترین راه برخورد با مشکلات خشم است. اینکه دعوا راه بیندازیم و دیگران را مقصر بدانیم راحت تر از این است که مسائل را به صورت عقلانی برسی کنیم. ما عقل را تعطیل میکنیم و خود را به جریان بی پایان هیجان میسپاریم. و کمی که میگذرد میبینیم دیگر به کسی که به ما چپ نگاه کرد فحش نمیدهیم بلکه به استادی که ما را انداخت، صاحبخانهی طلبکار و کل کائنات فحش میدهیم. ما همهی آنها را در یک جسم تلفیق میکنیم و وقتی هم که روشن میشویم خاموش کردنمان غیرممکن است. میشویم انبار باروت. کبریت کشیده شده و ما هم آنقدر عقده و سرخوردگی داریم که تا ابد بسوزیم.
خشم مجازی
خشم هیچ کمکی به حل مشکل نمیکند. اینکه من بخواطر گم شدن کنترل تلویزیون عصبانی شوم، هیچ کمکی به پیدا شدن آن نمی کند. فقط لحظات خودم و اطرافیانم را خراب میکند. روزانه افراد زیادی را در شبکه های اجتماعی میبینم که بدون پیروی از عقل و منطق، فقط بد و بیراه میگویند. متاسفانه شبکه های مجازی، این ماسک دروغین هم این رفتار ما را تشدید میکند. کسانی هستند که حرف های رکیک و مسخره کردن دیگران برایشان مانند اکسیژن است و اگر هر روز بیست، سی نفر را به فحش نکشند روزشان روز نمیشود.
در مقاله قبلی خوشبختی از دیدگاه اپیکور را برسی کردیم و در این مقاله 2000 سال به عقب بر میگردیم تا با نظریات سنکا، فیلسوف بزرگ رومی بیشتر آشنا شویم.
سنکا کیست؟
سنکا در سال ۴ پیش از میلاد میزیست. وی اهل رم، فیلسوف رواقی، سیاستمدار، نمایشنامه نویس، معلم و مشاور نرون بود که مجبور شد به اتهام همدستی در توطئه قتل امپراتور خودکشی کند.
از سنکا ۹ نمایشنامه تراژدی و یک کمدی به جا ماندهاست. او معتقد بود طبیعت معیاری است که انسان باید هماهنگ با آن زندگی کند و اصل برابری انسانها را قبول داشت.
وی در جوانی به رم رفت و در آنجا مطالعات فلسفی زیادی انجام داد و به دلیل توان بالایی که در عرصه سخنسنجی و فن خطابه داشت، به سنا راه یافت و ابتدا در نقش معلم نرون جوان مشغول به کار شد و وقتی نرون بر تخت سلطنت نشست، به عنوان مشاور او معرفی شد، اما در نهایت از شاگرد خود حکم مرگ دریافت کرد.
برای اطلاعات بیشتر در مورد سنکا روی این لینک کلیک کنید.

خشم آسانترین راه رسیدن به جنون و دیوانگی است. بسیاری از افراد خشمگین آرزو می کنند فرزندانشان بمیرند، خودشان فقیر شوند، خانه شان خراب شود و در عین حال منکر عصبانیت خود می شوند. درست همانطور که دیوانگان منکر دیوانگی خود هستند. افراد خشمگین دشمن دوستان نزدیک خود هستند و می خواهند هر کاری را با زور انجام دهند. بدترین بیماری ها گریبانشان را گرفته، مرضی فراتر از تمام پلیدی ها.
سنکا
چرا خشمگین میشویم
افراد خشمگین وقتی آرام تر می شوند، ممکن است عذر خواهی کنند. توضیح دهند که قدرتی فراتر از خودشان بر آنان غلبه کره؛ قدرتی ورای منطق شان. آنها، یعنی خود منطقی شان، منظوری از دشنامها نداشتهاند، از داد و فریادهایشان پشیمانند. ادعا می کنند که یک نیروی درونی تاریک عنان اختیار آنها را به دست گرفته بود. افراد عصبانی به این ترتیب به دیدگاهی رایج دربارهی ذهن متوسل می شوند. در این دیدگاه، احساسات پرشور هرازگاهی به قوه عاقله، یعنی جایگاه خویشتن واقعی، حمله می کنند و منطق، نه با این احساسات همزاد پنداری می کند و نه مسئولیتی در قبال آنها دارد.
خشم یک حرکت فیزیکی غیر ارادی نیست، بلکه تنها به دلیل بعضی باور های عقلانی خاص پدیدار می شود. اگر بتوانیم این باورها را تغییر دهیم. گرایش مان به عصبانیت را نیز تغییر می دهیم. به نظر سنکا آنچه انسان را خشمگین می کند، تصورات خوشبینانه و خطرناک وی درباره جهان و انسان هاست.
واکنش نامناسب ما در مقابل ناکامیها به این امر مربوط است که چه چیزهایی را عادی و معمولی بدانیم. شاید از بارانی بودن هوا ناراحت شویم، اما آشنایی ما با باران باعث می شود که واکنشمان نسبت به آن، عصبانیت نباشد. نوع انتظارات ما از جهان باعث تجربه حس ناامیدی نسبت به مسائل می شود. وقتی چیزی را می خواهیم ولی بدستش نمی آوریم نباید خشم وجودمان را فرا گیرد. مگر اینکه باور داشته باشیم آن چیز حق مسلم ماست. عصبانیت شدید همیشه از اتفاقاتی ناشی می شود که درک ما از قوانین هستی را نقض می کنند.
حرف آخر
وقتی نمی توانیم کنترل تلویزیون را پیدا کنیم، داد و فریاد راه می اندازیم. زیرا به طور ضمنی به دنیایی اعتقاد داریم که در آن کنترل های تلویزیون گم نمی شوند. خشم از باوری پدید می آید که به طرزی بسیار مضحک، خوش بینانه است؛ باور به اینکه، ناکامی ها در زندگی وجود ندارند.
ما باید به خود بقبولانیم که زندگی و هستی ضرورتا کامل نیست:
آیا عجیب است که افراد شرور کار های شریرانه کنند؟ یا دشمنتان به شما آسیب برساند؟ یا از دوست رفتاری آزار دهنده سر بزند؟ یا کسی که تنها هدفش از زندگی مسخره کردن دیگران است، شما را مسخره کند؟
اگر بیش از اندازه امیدوار نباشیم خشمگین هم نخواهیم شد.