اضطراب نگرانی اول بهداشت روانی در جهان است. حدود 275میلیون نفر از اختلالات اضطراب رنج میبرند که حدود 4درصد از جمعیت جهانی است. اضطراب در زنان شایعتر است. حدود 62 درصد این افراد را زنان و باقی آن را مردان تشکیل میدهند. پیشبینی میشود تا سال 2030 هزینه تمام مشکلات بهداشت روانی برای اقتصاد جهان به 16 تریلیون دلار برسد.
اضطراب نوعی حالت آشفتگی در رابطه با موقعیتهای نامطمئن است که انسان آرزو میکند هم به خیروخوشی تمام شود. هم میترسد که بدترین حالت ممکن اتفاق بیفتد. این احساس باعث میشود انسان از فعالیتهای معمولا لذتبخش، از جمله فعالیتهای فرهنگی، جسمانی و اجتماعی لذتی نبرد. انسان مضطرب حتی در عالی ترین موقعیت نیز به شکست و تباهی فکر میکند. در مقاله خشم از دیدگاه سنکا دیدگاه سنکا این فیلسوف بزرگ رومی را در مورد خشم برسی کردیم و در این مقاله با دیدگاه این فیلسوف در مورد اضطراب آشنا میشویم…
اضطراب در جهان مدرن
اضطراب تبدیل به بخشی جدانشدنی از زندگی ما شده. و زندگی مدرن نیز اثرات آن را شدیدتر میکند. ابتدا با مدرسه و دانشگاه شروع کنیم. نظام آموزشی ما به جای مهارت محور بودن، نمره محور است و همه ی ارزشهای یک فرد را در نمرات و علم دانشگاهی او خلاصه میکنند. و این باعث میشود افراد در سن نوجوانی و جوانی که در دوران شکوفا شدن شخصیت درونی و اجتماعی هستند، نتوانند به درستی با جهان درون و بیرون خویش هماهنگ شوند و نتیجه کار استرس و سرخوردگی خواهد بود.
احساسات انسان مانند ژله نیست که پس از تحت فشار قرار گرفتن، به حالت طبیعی خود برگردد. ضربهها و فشارها مانند میخی بر پیکره روح فرود میآیند و هیچوقت کامل التیام نمییابند. اگر تجربه افسردگی و استرس را داشته باشید میدانید که هرچه زمان بگذرد افسردگی بیشتر در روحتان رسوب میکند و کم کم تبدیل به ویژگی شما میشود که التیام پیدا کردن از آن اصلا کار راحتی نیست. و حتی ممکن است هنگام بوق زدن ماشینها یا شلوغی خیابان دچار استرس شدید شوید.
آرامش بر باد رفته
گر تجربه زندگی در روستا یا شهرهای کوچک را داشته باشید، میدانید که چقدر راه رفتن در طبیعت و شنیدن صدای پرندگان میتواند استرس و عصبانیت را از شما دور کند. تحقیقات نشان داده استفاده از رنگ سیز در نقاشی داخلی ساختمان میتواند استرس را کاهش دهد. طبیعت بزرگترین پزشک جهان، میداند که چگونه فرزندان خود را درمان کند. جالب است بدانید مقدار افسردگی و اضطراب در کشورهای پیشرفته مانند آمریکا و اروپای غربی، بیشتر از سایر مکان هاست و به قول پائولو کوئیلو « مردم هرچه امکان شادی بیشتری داشته باشند غمگین ترند».
حال بیایید به روم باستان برگردیم و نظر سنکا یکی از فیلسوفان بزرگ جهان را در این مورد برسی کنیم:
تسلی بخشی اضطراب
شکل سنتی تسلی دادن، اطمینان بخشیدن است. مردم به فرد مضطرب توضیح میدهند که ترسهایش مبالغه آمیز است و اوضاع حتما بر وفق مراد او پیش میرود. اما اطمینان بخشیدن ظالمانه ترین پادزهر ممکن برای اضطراب است. پیش بینیهای خوشبینانه ما باعث میشوند فرد مضطرب برای بدترین احتمالات آماده نشود و نیز غیر عامدانه، به این امر دارند که وقوع بدترین حالات ممکن، رخدادی فاجعه آمیز خواهد بود. سنکا عاقلانه از ما میخواهد فرض کنیم که اتفاقات بد احتمالا رخ خواهند داد، اما اضافه میکند که این اتفاقات معمولا به آن بدی که ما فکر میکنیم نیستند.
اگر میخواهی تمام نگرانیها را از خود دور کنی، تصور کن که آنچه از وقوعش میترسی، حتما رخ خواهد داد.
سنکا
سنکا در نامهای به دوستش لوسیلوس که درگیر اتهامی شده بود که در صورت اثبات میتوانست شغلش را از او بگیرد و همیشه بدنامش کند، نوشت:
« شاید انتظار داشته باشی که به تو توصیه کنم پایانی خوش برای این موضوع تصور کنی و در دام فریبهای امید آرام بگیری. اما من میخواهم از راهی دیگر تو را به آرامش برسانم. اگر در این پرونده شکست بخوری، آیا نتیجه ای بدتر از زندان یا تبعید در انتظارت است؟ «ممکن است فقیر شوم»؛ در این صورت من هم یکی در میان خیل عظیم فقرا خواهم بود. «ممکن است تبعید شوم»؛ پس به خودم میقبولانم که در همان تبعیدگاهم به دنیا آمدهام. «شاید به زنجیر کشیده شوم». در این صورت چه میشود؟ آیا اکنون از قید و بندها آزادم؟
زندان و تبعید هر دو بد هستند اما رکن اساسی، نه به آن بدی که لوسیلیوس ناامید، پیش از برسی اضطرابش از آن میترسید.
سنکا اندرز زیر را از یکی از فیلسوفان مورد علاقهاش گرفته است:
معلم بزرگ لذت طلب، اپیکور، در طول دورههایی خاص با خساست عمدی و رضایت، گرسنه میماند و هدفش این بود که بفهد آیا تلاش برای کسب درآمد بیشتر، ارزشش را دارد یا نه.
دوگانگی حرف و عمل
به نظر بسیاری از رومیان، عجیب و مزحک بود که فیلسوفی که چنین توصیهای به مردم میکرد، خودش زندگی بسیار تجملاتی داشت. سنکا تا چهل سالگی از طریق شغل سیاسی خود آنقدر پول جمع کرده بود که بتواند چندین ویلا و زمین کشاورزی بخرد. غذایش خوب بود و علاقه خاصی به اثاثیه گرانقیمت داشت. سنکا وقتی دیگران رفتارش را غیر فیلسوفانه میخواندند، بسیار آزرده میشد:
فیلسوفان را از داشتن پول و ثروت منع نکنید؛ حکمت محکوم به فقر نیست. من هر آنچه در این جهان مادی وجود دارد را خوار میشمارم، اما اگر حق انتخاب داشته باشم، نیمه بهتر را برمیگزینم.
دیدگاه رواقیون
رفتار سنکا ریاکاری نبود. رواقیگری فقر را توصیه نمیکند؛ تنها توصیه میکند که نه از فقر بترسیم و نه از آن رویگردان باشیم. رواقیون ممکن است افراد بسیار ثروتمندی باشند اما خرد و حکمت آنان تنها با یک امر جزئی مشخص میشود. اینکه نوع واکنششان نسبت به فقر ناگهانی چگونه است. رواقیون میتوانند بدون هیچ ترس یا خشمی از خانه و ثروت خود بگذرند. و این افراطیترین و عجیبترین ادعای رواقیگری است. گذشتن از تمام امکانات مادی، دوستان، خانواده و حتی بدنمان.
انسان خردمند هیچ چیز را از دست نمیدهد. تمام دارایی او در خودش خلاصه میشود. انسان خردمند خودبسنده است. اگر به علت بیماری یا جنگ دستش را از دست بدهد یا اگر طی حادثهای یک یا هر دو چشمش کور شود، او با هرچه که برایش باقی مانده راضی و خشنود خواهد بود.
سنکا
این سخنان به نظر بیمعنی و نامعقول میآیند، مگر اینکه درکمان را از آنچه سنکا «رضایت» مینامد را تصحیح کنیم. نباید بخواطر کور شدن چشم خوشحال بود اما بدون چشم یا دست هم میتوان زندگی کرد.
فرجام سنکا
حکمت سنکا از دایره حکمت نظری خارج بود. او پس از تبعید به جزیره کورسیکا، ناگهان تمام رفاهش را از دست داد. این جزیره از دورترین مستعمرههای روم بود و سنکا گلایه کرده که فقط صدای بربرها به گوشش میخورد. شرایط زندگی در آنجا مطمئنا تضاد دردناکی با روم داشت. اما این فیلسوف در نامهای به مادرش چنین مینویسد:
هرگز به فورتونا( الههی سرنوشت) اعتماد نداشتم. حتی وقتی که به نظر میآمد از در صلح وارد شده است. تمام آن نعمتهایی را که با مهربانی به من بخشید به گونهای میدیدم که اگر از من بازپس گیرد، آشفته نشوم. همواره فاصلهای زیاد بین این نعمتها و خودم حفظ کردهام، بنابرین او تنها آن چیزها را از من گرفته است، نه آنکه آنها را از وجودم بریده باشد.
سنکا