مهم ترین بعد شخصیت هر انسانی، درونگرا یا برونگرایی اوست. امروزه درونگرایی و برونگرایی، جامعترین موضوعات تحقیقاتی را در حوزه روانشناسی شخصیتی به خود اختصاص میدهند. بنابر آمارهای مختلف، یک سوم تا نیمی از جمعیت جهان درونگرا هستند. شاید از این آمار متعجب شده باشید. احتمالا به این دلیل است که بسیاری از افراد وانمود میکنند که برونگرا هستند.
من اسبی هستم با یک دهنه، برای جفت شدن یا کار گروهی ساخته نشدهام. چون به خوبی میدانم به منظور دستیابی به هر هدف روشنی، اندیشیدن و فرماندهی یک نفر لازم است.
آلبرت انیشتین
برونگرایی ایدهآل
ما با ساز و کار ارزشی زندگی میکنیم. که عبارت است از: برونگرایی ایدهآل. باوری رایج مبنی بر اینکه شخص ایدهآل، فردی اجتماعی و پیش قدم در ایجاد ارتباط است، بعلاوه اینکه با کانون توجه قرار گرفتن مشکلی ندارد و به خوبی از عهده کار تیمی و فعالیت گروهی بر میآید. ما معمولا فکر میکنیم که به هر دو نوع شخصیت ارج مینهیم. اما در بسیاری از موارد تنها یک تیپ شخصیتی را تحسین میکنیم. درونگرایی اکنون یک تیپ شخصیتی درجه دو محسوب میشود که جایی بین ناامیدی و آسیب شناسی قرار میگیرد. برونگرایی تا حد وسیعی سبک شخصیتی جذابی به شمار میرود. اما ما آن را به معیار ظالمانهای تبدیل کردهایم که اغلب احساس میکنیم باید با آن همنوا شویم.
اما اشتباه خطرناکی است اگر برونگرایی ایدهآل را چنین بیفکرانه بپذیریم. برخی از عظیمترین ایدهها، آثار هنری و اختراعات ما از نظریه تکامل تا گلهای آفتاب گردان ون گوک و رایانه شخصی، همگی دستاورد های افراد آرام و متفکری است که میدانستند چگونه با دنیای درون خود هماهنگ شوند و گنج هایی در آن بیابند. گنجهایی شامل: نظریه جاذبه، نظریه نسبیت، اشعار شوپن، پیتر پن، کتابهای جورج اورول، گوگل، هری پاتر و…
اگر شما یک درونگرا باشید این را هم میدانید که تبعیض قائل شدن نسبت به افراد آرام، میتواند آنها را دچار رنج روانی عمیقی سازد. شاید در کودکی بارها شنیدهاید که والدینتان از کمرویی شما احساس شرم میکنند و اکنون که فرد بزرگسالی هستید، شاید هنوز هم از اینکه بخواطر مطالعه یک کتاب خوب، دعوت دوستانتان را رد کنید دچار احساس گناه شوید، شاید هم دوست دارید در رستورانها به تنهایی و به دور از نگاههای دیگران غذا بخورید. یا شاید به شما گفته شده که بیش از حد توی خودتان هستید. جملهای که اغلب به افراد متفکر و آرام گفته میشود.
معیارهای درونگرایی و برونگرایی
در سال 1921، کارل یونگ (Carl Jung)، روانشناس برجسته سویسی، کتاب بسیار مهمی تحت عنوان تیپهای روانشناختی(Psychological Types) منتشر کرد و واژههای درونگرا و برونگرا را به عنوان ستونهای اصلی شخصیت معرفی کرد. یونگ میگفت درونگرا ها به سمت دنیای درونی افکار و احساسات گرایش دارند، برونگرا ها به زندگی بیرونی مردم و فعالیتها سوق پیدا میکنند. درونگراها همواره بر مفهوم رخدادهای پیرامون تمرکز دارند، برونگراها در خود آن رخدادها غرق میشوند. چنانچه تاکنون آزمون شخصیت مایرز- بریگز(Myers-Briggs Personality Test) را انجام داده باشید، آزمونی که بر اساس نحوه تفکر یونگ طراحی شده و بیشتر دانشگاهها و 100 شرکت برتر لیست فورچون آن را به کار برده اند، پس احتمالا با این ایدهها آشنایی دارید.
اما محققان عصر حاضر چه میگویند؟ من خیلی زود فهمیدم تعریف همه جانبهای از درونگرایی و برونگرایی وجود ندارد. اینها طبقهبندی های کلی چون مو فرفری و شانزده ساله نیستند که هر کسی بتواند بر سر اینکه چه کسی کدام ویژگیها را دارد، توافق کند. به عنوان مثال، طرفداران پنج عنصر مهم شخصیتی( که معتقدند شخصیت انسان میتواند به پنج ویژگی ابتدایی تقسیم شود)، درونگرایی را نه به مفهوم زندگی غنی درونی، بلکه به معنای فقدان ویژگیهایی همچون ابراز وجود و توانایی معاشرت وصف میکنند. تقریبا میتوان گفت وسعت معانی درونگرا و برونگرا بستگی به وسعت دیدگاه روانشناسان حوزه شخصیت است. برخی فکر میکنند ایدههای یونگ منسوخ شدهاند. برخی دیگر قسم میخورند او تنها کسی است که این مفهوم را به درستی درک کرده.

با این همه، روانشناسان امروزی بر سر چندین نکته مهم تفاهم دارند:
I. محرک کمتر برای رسیدن به لذت درونی
درونگراها برای احساس رضایت به محرک کمتری نیاز دارند. مثل صرف چای با دوستی قدیمی، حل کردن جدول یا کتاب خواندن. برونگراها از محرک بیرونی لذت میبرند. فعالیتهایی همچون ملاقات با افراد جدید، اسکی روی شیبهای لغزنده و بالا بردن صدای موسیقی. دیوید وینتر، روانشناس شخصیتی، در توضیح اینکه چرا فرد درونگرا تعطیلات خود را با مطالعه در مکانی آرام سپری میکند نه اینکه در یک ویلا مهمانی بگیرد میگوید: « سایرین خیلی تحریک کننده هستند. آنها در فرد درونگرا احساس تهدید، ترس، جنگ و عشق را ایجاد میکنند. صد انسان در مقایسه با صد کتاب یا صد دانه شن، خیلی تحریک کننده ترند.
II. عملکرد متفاوت
بسیاری از روانشناسان معتقدند درونگراها و برونگراها به نحوه متفاوتی عمل میکنند. برونگراها مسائل را به سرعت حل و فصل میکنند. آنها به سرعت تصمیم میگیرند و به راحتی میتوانند چند کار را با هم انجام دهند و ریسک کنند. آنها دوست دارند بخواطر منافعی چون پول و جایگاه اجتماعی دست به مخاطره بزنند. در حالی که درونگراها اغلب آهستهتر و آگاهانهتر عمل میکنند. آنها دوست دارند در هر زمان روی یک کار تمرکز کنند و قدرت تمرکز بالایی دارند.آنها به ندرت شیفته جذابیتهایی همچون ثروت و شهرت میشوند.
III. شخصیت متفاوت، زندگی اجتماعی متفاوت
شخصیتهای ما سبک های زندگی اجتماعی مان را نیز شکل میدهند. برونگراها کسانی هستند که به مهمانی شما نشاط میبخشند و به لطیفههای شما سخاوتمندانه میخندند. آنها معمولا با اعتماد به نفس و سلطه گرند و نیاز بسیاری دارند که در جمع باشند. برونگراها با صدای بلند فکر میکنند و معمولا صحبت کردن را به گوش دادن ترجیح میدهند. خیلی کم پیش میآید که حرف کم بیاورند و اغلب چیزهایی میگویند که هرگز قصد گفتنش را نداشتند. آنها با تضاد و کشمکش احساس راحتی میکنند اما با تنهایی نه.
در مقابل، درونگراها شاید مهارتهای اجتماعی قدرتمندی داشته باشند و از مهمانیها و جلسههای کاری لذت ببرند. اما پس از مدتی دلشان میخواهد با لباس راحتی در خانهشان باشند. آنها ترجیح میدهند انرژی خود را صرف دوستان صمیمی، خانواده و همکاران خویش نمایند. آنها بیش از آنکه حرف بزنند، شنونده هستند. قبل از حرف زدن فکر میکنند و اغلب احساس میکنند با نوشتن بهتر از گفتوگو کردن میتوانند منظور خود را بیان کنند. آنها از کشمکش بیزارند. بسیاری از درونگراها از گفتوگوهای کوتاه میهراسند اما از بحثهای عمیق لذت میبرند.
چند ویژگی که نباید به درونگراها نسبت داد
I. منزوی و مردم گریز
واژه درونگرا، به معنی منزوی یا مردم گریز نیست. درونگراها میتوانند چنین ویژگیای داشته باشند اما اغلب آنها رفتار بسیار دوستانهای دارند.
II. کمرو
درونگراها الزاما کمرو هم نیستند. کمرویی یعنی ترس از عدم تایید یا تحقیر اجتماعی. در حالی که درونگرایی به معنای ترجیح دادن محیط هایی است که خیلی تحریک کننده نیستند. کمرویی ذاتا دردناک است اما درونگرایی چنین نیست. بسیاری از افراد خجالتی به درون خویش پناه میبرند، تا حدی به این دلیل که از معاشرتهایی که آنها را دچار چنین اضطرابی میکند، در امان باشند. بسیاری از درونگراها خجالتی اند. تا حدی به دلیل دریافت این پیام که تمایل آنها به فکر کردن، اشکال دارد. اما کمرویی و درونگرایی با تمام تفاوتهایی که دارند، دارای وجه اشتراک عمیقی هستند. فرد کمرو از صحبت کردن هراس دارد، در حالی که فرد درونگرا صرفا بیش از حد برانگیخته شده است، اما از منظر بیرونی، هر دوی آنها شبیه هم هستند.
انسان خجالتی بدون شک، از توجه بیگانگان به وحشت میافتد، اما به ندرت ممکن است از آنها بترسد. شاید در میدان جنگ به اندازهی یک قهرمان جسور و بیباک باشد، اما در حضور غریبهها در خصوص مسائل جزئی اعتماد به نفسش را از دست بدهد.
چارلز داروین
همچنین بسیاری از درونگراها به شدت حساس اند. اگر شما یک درونگرای حساس باشید. بیش از یک فرد معمولی از سونات مهتاب بتهون، لحظهی غروب خورشید یا راه رفتن در گندمزار، لبریز از احساس شعف میشوید. شما سریعتر از سایرین از خشونت و پلیدی رنج میکشید و احتمالا انسان با وجدانی هستید. در گذشته احتمالا به شما لقب خجالتی میدادند و حتی امروز نیز در موقعیتهایی مثل یک سخنرانی یا ملاقات با افراد جدید، عصبی می شوید.
آیا تمام فرهنگها برونگرایی را ارزش میدانند؟
در ابتدا این ضربالمثل های شرقی را در نظر بگیرید:
باد زوزه میکشد اما کوهستان ثابت میماند.
ضربالمثل چینی
کسانی که میدانند، سخن نمیگویند. کسانی که سخن میگویند، نمیدانند.
کتاب طریقت و تقوی نوشته لائوتسه (اولین فیلسوف مشهور چینی در زمان سلسله چو)
میتوانید با ملایمت جهان را به لرزه درآورید.
ماهاتما گاندی
و اکنون آنها را با ضربالمثلهای غربی مقایسه کنید:
هنر در سخنوری تو را به قدرت میرساند، زیرا قدرت فرد در زبان اوست و سخنوری قدرتمندترین جنگجوهاست.
پندهای اخلاقی هتب( یک مقام اداری مصر باستان در اواخر سده 25 پیش از میلاد)
سخنوری خود تمدن است. واژه حتی در متناقض ترین شکل، رابطه را حفظ میکند؛ در حالی که سکوت، فرد را به انزوا میکشاند.
کوه جادویی نوشته توماس مان
در بطن این نگرشهای متفاوت چه چیزی نهفته است؟
فرهنگ متفاوت
احترام وسیع به تحصیل علم در میان آسیاییها بویژه کشورهای آسیایی معتقد به تعالیم کنفوسیوس( مشهورترین فیلسوف، نظریه پرداز سیاسی و معلم چینی) مثل چین، ژاپن، کره و ویتنام است. تا به امروز، برخی از روستاهای چینی مجسمههای دانشآموزانی را به نمایش گذاشتهاند که صدها سال پیش امتحان طاقت فرسا و باشکوه دوران مینگ را پشت سر گذاشته اند. توضیح دیگر مبنی بر هویت گروه است. هر فرد آسیایی خودش را بخشی از یک کل عظیم تر میبینند و ارزش بسیار زیادی برای همساز بودن با گروهش قائل است. آنها اغلب گروه را به خواسته های خودشان ترجیح میدهند.
در مقابل، فرهنگ غربی حول محور فرد سازماندهی میشود. در این فرهنگ خودمان را واحدهایی مستقل میدانیم. سرنوشت ما این است که خودمان را ابراز کنیم و به دنبال سعادت و خوشبختی خود برویم. شاید در گروه باشیم، اما تسلیم اراده و خواست گروه نمیشویم. وقتی در جمع دیگران قرار میگیریم، همچون واحدهای مستقلی هستیم که با هم تفریح میکنیم، رقابت میکنیم و تسلیم یکدیگر نمیشویم.
غربیها به سختی میتوانند درک کنند تن دادن به خواستهی دیگران چقدر میتواند جذاب باشد. اما همان چیزی که از نظر غربیها تسلیم و فرمانبرداری تلقی میشود، از نظر بسیاری از آسیاییها جزو اصول اولیه رعایت ادب است. در واقع، آنچه از نظر غربیها، احترام آسیایی تلقی میشود در واقع نگرانی عمیق نسبت به حساسیتهای دیگران است. برای مثال، به دلیل همین رابطه محترمانه است که در ژاپن اختلال اضطراب اجتماعی، آنطور که در ایالات متحده رایج است موجب نگرانی شدید و شرمساری فرد نمیشود، بلکه این دیگران هستند که احساس شرمساری میکنند. به دلیل همین رابطه محترمانه است که قربانیان هیروشیما به خاطر زنده ماندن، از یکدیگر عذرخواهی میکنند.
لیدیا میلت، مقاله نویس، مینویسد: نجابت آنها به خوبی به اثبات رسیده و در قلبشان جای دارد. یکی از آنها در حالی که خم شده بود و پوست دست هایش کنده شده و آویزان بود، گفت: «متاسفم، متاسفم که من هنوز زنده ام در حالی که فرزند شما کشته شده است». یکی دیگر با مهربانی و در حالی که لبهایش به اندازه پرتقال باد کرده بود، به کودکی که کنار جسد مادرش گریه میکرد گفت: «متاسفم که من به جای او کشته نشده ام».
درونگرایی یا برونگرایی؟
احترام غربیها به ازادی فردی و ابراز احساسات و سرنوشت فردی نیز به اندازه ی ارتباط محترمانه شرقی تحسین برانگیز و زیباست. موضوع، برتری یکی بر دیگری نیست. موضوع این است که تفاوت عمیق ارزشهای فرهنگی، بر سبکهای شخصیتی محبوب هر فرهنگ تاثیر قدرتمندی داشته است. در غرب، برونگرایی ایدهآل را تحسین میکنیم، در حالی که در بخش اعظم آسیا( حداقل قبل از غربی شدن آنها طی چند دهه اخیر). سکوت عنصری ارزشمند است. هیچ فردی مطلقا درونگرا یا برونگرا نیست بلکه ترکیبی از این دو است.
چیزی به عنوان برونگرا محض یا درونگرای محض وجود ندارد. چنین فردی باید در تیمارستان بستری شود.
کارل یونگ
و در نهایت مقاله را نوشته آلن شاون به پایان میرسانم:
در نسلهایی که ژنرال پتنها در آنها موفق نبودند، موفقیت ونسان ونگوکها هم چندان بیش از آنها نبود. من ترجیح میدهم فکر کنم این سیاره به قهرمانان ورزشی، فیلسوفها، نقاشها و دانشمندان نیاز دارد؛ این سیاره به انسانهای مهربان، سنگدل، خونسرد و ترسو نیاز دارد. سیاره ما به کسانی نیاز دارد که بتوانند زندگی خود را وقف این کنند که بدانند تحت چه شرایطی، چه تعداد قطره آب از غدد بزاقی سگ ترشح میشود، همچنین نیاز به کسانی دارد که تجسم شکوفههای گیلاس را در یک شعر چهارده سیلابی درک کنند یا پنج صفحه به تشریح احساسات پسر کوچکی که در رختخواب منتظر مادرش است تا بوسه شب به خیر را به او بدهد، اختصاص دهند. در واقع، وجود قدرتهای عظیم در برخی افراد به این معناست که انرژی لازم برای حضور در سایر حوزهها از آنها دور شده است.
آلن شاون